مقتدای مسیح



امروز به دو تا سوال جواب می دهیم! یکی اینکه چرا نماز می خوانیم؟ و دیگری این که چرا زکات بدهیم!


برای سوال به پاسخ اول باید ذکر شود نماز خواندن یکی عمل است و خداوند آن را واجب دانسته که عبد از معبود دوری نجوید و با او بماند و نسبت عبد به معبود ثابت بماند.

نماز عملی است که ما برای تشکر و شکر از خدا به او می خوانیم. پس خدا نیازی به این عمل دارد . با مثالی توضیح می دهم:

شما دارید از جایی می گذرید که پیرمردی از شما کمک می خواهد که مثلا این جنس را تا آنجا برای من بیاور شما هم این کار را می کنید. و همچنین این پیرمرد نیز از شما تشکر می کند و حتی برای شما فاتحه هم می خواند. ولی اگر این فرد با لحنی توهین آلود این درخواست را بکند شما این کار را انجام می دهید در ضمن در نهایت هم کمی دشنام می شنوید. مسلما شما این کار را انجام نمی دهید و بی تفاوت رد می شوید.

خداوند نیز به ما نعمت داده که بی شمار است از آب تا خاک از زمین تا آسمان هفتم همه نعمت الهی است و اینها باید جبران شود که یکی از این کارها نماز خواندن است.

به همین جهت گفته می شود بین کفر و ایمان جز نماز راهی نیست! چرا که کفر، به معنای پوشاندن است، و اولین مظهر و چهره کفر زمانی محقق می شود که فرد نعمات الهی را کافر شود و شکر آنها را انجام ندهد.

 

اما در مورد زکات با مثالی توضیح می دهم:

شما به نزد استادی می روید که بسیار ایشان را قبول دارید و از ایشان سوالی می پرسید و می خواهید مصلحت عملی را از او بپرسید و این فرد هم می گوید فلان کار را انجام بده خوب است. حالا خداوند تبارک و تعالی به ما گفته است که برای اینکه عدل در عالم پابرجا باشد فلان مقدار از فلان مال را به فلانی بده تا هم من خوشنود شوم و هم خلقم و هم تو در آزمایشی که من برای تو تدارک دیده ام پیروز شوی. شما هم قبول می کنید و مسئله به خوبی و خوشی به پایان می رسد.

ضمن اینکه در منابع اسلامی، زکات، به معنای شکرانه معرفی شده است.


فرخنده
اسم آن حضرت است درکتاب اشعیاى پیامبر   
       
قاطع
نام شهرى است که به صورت جزیره و بر روى دریا است .
طبق حدیثى از حضرت على(ع)، صاحب الامر(ع) پس ازگشودن شهر زنج، عازم قاطع مى شود. (الشیعه والرجعه ج 1، ص 64 1، عقد الدرر، ص 200، احقاق الحق، ج 13، ص 229.
"قاطع " نیز اسم حضرت مهدى(ع) است درکتاب قنطرة. (نجم الثاقب باب دوم.)
   
       
فردوس الاکبر
اسم آن حضرت است درکتاب قبرس رومیان
   
       
فیروز
اسم آن حضرت است در نزد آمان، به لغت ماچار، و درکتاب فرنگان ماچارالامان
   
       
قیذموا
نام حضرت مهدى (ع) است در تورات.
کعب، نام هاى ائمه را در تورات چنین گفته است:
نقرثیب ، قذوا، دبیرا ، مفسورا، مسموعاه، دوموه، میثو، هذار، بثیموا، بطور، نوقس و قیذموا
   
       
کیقباد دوم
درذخیره و تذکره، آمده است که این نام آن جناب است در نزد مجوس وگبران عجم.
   
       
ماشع
نام آن حضرت است در تورات عبریه.
ماشیع و ماشیح هم آمده است.

       
مسیح امان
نام آن حضرت است درکتاب فرنگیان
   
       
میزان الحق
اسم آن حضرت است درکتاب آژى پیغمبر
   
               
برهان الله
اسم حضرت مهدى (ع) درکتاب انکللیون است.
   
       
خجسته
نام حضرت است درکتاب کندر آل فرنگیان.
   
       
خسرو
درکتاب"خسرو مجوس"نام حضرت است.
   
       
زند افریس
اسم حضرت است درکتاب ماریاقین احتمال داده اند که اصل اسم افریس باشد و مراد از زند، همان کتابِ منسوب به زردشت یا صحف حضرت ابراهیم (ع) یا فصلى ازآن باشد.
   
       
شماطیل
اسم آن حضرت است درکتاب ارماتش.
   
       
صمصام الاکبر
نام حضرت است درکتاب کندرال
   
       
اوقیدمو
درکتاب ذخیرة الالباب معروف به دوائرالعلوم آمده که اسم آن جناب حضرت. مهدى(ع) در تورات به لغت ترکوم "اوقیدمو" ا
   
       
بنده یزدان
اسم آن حضرت است درکتاب ا یستاع چنان چه در "ذخیرة الالباب"ذکر شده است.
   
       
خدا شناس
نام آن حضرت است درکتاب شاکمونى که به اعتقادکفره هند، پیغمبرى صاحب کتاب بوده است. در آن آمده است: دنیا وحکومت آن به فرزند سید خلایق دو جهان یشن خواهد رسید واو برکوه هاى مشرق ومغرب دنیا حکم براند وفرمان دهد وبر ابرها سوار شود وفرشتگان، کارگزاران وى باشند وپریزادان و آدمیان در خدمت او درآیند و. نام او ایستاده و خدا شناس ا ست.
   
       
راهنما
از اسامى حضرت است درکتاب "باتیکل"،که صاحب آن از عظماى کفره است. ازآن کتاب، در بشارت به وجود و ظهورآن حضرت کلماتى نقل کرده اند.
   
       
سروش ایزد
اسم حضرت است درکتاب زمزم زردشت
   
       
شیلو
یکى از اسامى موعود درکتاب تورات است.در سِفر پیدایش آمده است: عصاى قدرت وسلطنت از یهود دور نخواهد شد ونه فرمان فرمایى از میان پاهاى وى، تا شیلو بیاید واو را اطاعت امَت ها خواهد بود.


آیه  148 از سوره بقره: «فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا». خداوند در این آیه می فرمایند: «در کارهای خیر از یکدیگر سبقت بگیرید و هر کجا باشید خداوند شما را گرد می آورد.»

از جمله مباحثی که در معارف الهی در باره آن بحث می شود، مباحث مربوط به مفهوم خیر و شر است و دنیایی از تضارب آراء و ارائه افکار در این باب برپا شده است که بخش عظیمی از این نقطه نظرات بیهوده و بیجاست و خرده پاره ای از الفاظ و لفظ پراکنی ها چیز دیگری نیست بعضی ها خوششان می آید دائما الفاظ علمی را چاق کنند و مفاهیم علمی را بپیچانند و پیچیده تحویل مردم بدهند، در حالی که دستور دین غیر از این است و پیامبر فرمود و ائمه فرمودند: دین باید به قدر عقل و فهم مردم ارائه شود، تا کارایی داشته باشد و قابل اجرا باشد وبشود آن را در سطح جامعه پهن کرد. اشکال اینست یا به مفهوم های (مفاهیم) دینی پرداخته نمی شود یا وقتی پرداخته می شود بیچاره آن مفهوم دست یک عده ای می افتند « خودشیفته » که برای اثبات خودشان دائما با این مفهوم بازی می کنند بگذریم!!
آیه ای که پیش از این در مطلع کلام خواندم آیه 148 ام از سوره مبارکه بقره است که به مومنین دستور می دهد « فاسبقوا الخیرات » نه تنها اهل خیر باشید، در اندیشه شر نباشید بلکه در عمل به خیرات باز هم "خیر " نه "خیرات" از هم پیشی و سبقت بگیرید و همدیگر را پشت سر بگذارید:
جامعه پویای دینی شاخصه هایی دارد که یکی از مهمترین شاخصه ها و نشانه ها همین می تواند باشد؛ جامعه ای قرآنی است که مسابقه آن خیرات باشد، نه در تجملات، نه در بازد و .، نه در پول و حساب بانکی .، نه زیبایی و دل ربایی.
یک نگاه کوتاه به پیرامون خودمان در جامعه می بینیم که جهان هستی و مردمان آن در مسابقه ای اولا غیر خیر هستند؛ دوما در آن شر هم توقف نکرده اند بلکه مسابقه گذاشته اند در جرم . اولا به خیر روی نیاوردند دوما در شر مسابقه دارند.
این بحث اجتماعی قضیه است که محل بحث ما نیست اما دور از بحث ما هم نبود.
پس قرآن دستور به خیر می دهد بلکه به خیرات می دهد و مومنین را تشویق به مسابقه گذاشتن در عمل خیر می نماید.
-    باید دید خیر چیست
در مکاتب مختلف درباره خیر بحث شده است و هر گروه و نحله ای خواسته اند با دلائل خودشان : اولا تعیین خیر کنند و دوما آن را اثبات کنند.
چون مبنای ما بر اختصار است به اقوال نمی پردازیم چون حقیقتا وقت تلف کردن است چون عموما بیان آنها در مقابل قول معصوم علیه السلام است هم از حیث معنا و هم از حیث اعتبار و قدرت استدلال بسیار سبک است یعنی اگر اقتضاء وقت را هم داشتیم بیان آنها وقت تلف نمودن است. اجمالا بعضی ها خیر را در مال دیده اند ، بعضی ها در قدرت ، گروهی در علم و .
ما با مراجعه به قرآن و کتب معتبر روایی در مورد خیر به جستجو می پردازیم، و سعی می کنیم بفهمیم خیر چیست؛ که خدا به مسابقه در آن دستور داده است.
خیر در جوانب مصداقی مختلف است یعنی مصداق خیر گاهی در موضوع بنده است می گویند : " خیر بنده " ؛ گاهی خانواده است می گویند: " خیر خانواده " ؛ گاهی در روایات خیر قوم آمده است ؛ گاهی از شکر به خیر نام برده شده است؛ گاهی قناعت ، گاهی از علم و فقه به خیر یاد شده است، .  در دایره مصداق، خیر مختلف است.
اما از حیث معنا روایات مختلفی وارد شده است که تعدد این روایات ما را در به دست آوردن معنایی واحد دچار مشکل کرده است.
الامام زین العابدین : وَ قَد کَتَبَ الیه رَجُل مِن اهل الکوفه ، یستخبرهُ عن خیرالدنیا و الاخره (الاختصاص صفحه 225) ؛ شخصی از امام سجاد علیه السلام سوال کرد بوسیله نامه حضرت جواب را چنین نوشت:
« بسم الله الرحمان الرحیم؛ اما بعد، فاِنَّ مَن طَلَبَ رضِا الله سَخَطِ الناسِ کفاهُ الله ُ امورَ الناس و من طلَبَ رضا الناس سَخَطِ الله و کلمهُ الله الی الناس .»
یسم الله الرحمان الرحیم ، اما بعد؛ کسی که در راه خشنود کردن خدا از خشم مردم پروائی نداشته باشد، خداوند او را از امور مردم بی نیاز می گرداند و خود (خدا) کفایتش می کند و هر کس برای جلب خشنودی مردم خدا را به خشم آورد خدا او را به مردم واگدار می نماید – والسلام
"این یک نگاه به موضوع خیر یعنی به دست آوردن رضایت خدا تحت هر شرایطی" حالا مردم چه می گوید؟ جامعه چه می گوید، خجالت می کشم، یک شب هزار شب نمی شود، این لباس مناسب امروز نیست، همه دارند همین کار را می کنند، اگر حرام است چرا همه انجام می دهند، حالا اگر ما انجام ندهیم چه می شود، .
آیه قرآن داریم: سوره مبارکه بقره آیه 216:
 وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ
این یک واقعیت است که انسان با توجه پیچیدگی های موجود در خلقت خودش و خلقت پیرامونش، خیر و شر را برای خودش نمی تواند تشخیص بدهد. و گاهی چیزی را خیر می داند در حالی که شر است و چیزی را بد می داند در حالی خیر اوست.
امیرالمومنین علیه السلام امیر ملک وجود روحی له فداه دارند : « ما خیرٌ بخیرٍ بعده النارُ ، و ما شرٌ بشرٍ ما بعدهُ الجنه » چیزی که خیر پنداشته ای و بعدش جهنم است خیر نیست و شری که بعد از آن بهشت است شر نیست.
یک ملاک اصلی برای خیر بودن و شر بودن همین است، چیزی که رضایت الله تعالی و بهشت را در پی داشته باشد خیر است و آنچه سخط الله و خشم خدا را داشته باشد شر است، و هر چند جلوه آن چیز دیگری را نشان بدهد.
خداوند در آیه 148 سوره بقره دستور داده است در خیرات مسابقه بگذارید یعنی در چیزهایی که شما را به رضایت الهی و بهشت، رضوان خداوند برساند و آرامش دنیا و آخرت را برای شما به ارمغان بیاورد – فاستبقوال الخیرات – خیر ها زیاد است چه کنیم که همه آنها یعنی خیرات را بدست بیاوریم؛ امام صادق علیه السلام مشکل را حل فرمودند – روحی له الفداه .
فی روضه الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن منصور بن یونس عن اسماعیل بن جابر عن خالد عن ابی جعفر علیه السلام فی قول الله تعالی عزوجل « فاستبقوا الخیرات این ماتوا یات بکم الله » الخیرات ولایه ( خیرات ولایت ماست در آن سبقت بگیرید) و قوله تبارک و تعالی « این ما توا یات بکم الله » یعنی اصحاب القائم ( هر کجا باشید خدا شما را حاضر می کند )
فی مجمع البیان قال الرضا علیه السلام : ذلک و الله ان لو قام قائمنا یجمع الله الیه جمیع شیعتنا من جمیع البلدان ( ج1 ص426 و نورالثقین تحت آیه 147 )
این آیه دلالتش بر وجود مقدس حضرت حجت در اینست که خداوند اراده می کند اصحاب حضرت را وقتی ظهور پر سرور حضرت صورت می گیرد بر ایشان جمع کند و این اصحاب با امامشان خیر را که همان رضایت حق تعالی از بشریت و انسانیت است حاکم می کنند.
فی کمال الدین و تمام النعمه باسناده الی سهیل بن زیاد عن عبدالعظیم حسنی قال : قلت لمحمد بن علی بن موسی علیهم السلام انی لارجوا ان ت القائم من اهل بیت محمد صل الله علیه و آله الذی یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما فقال علیه السلام یا ابالقاسم ما منا الا و هو قائم بامر الله عزوجل و هاد الی دین الله. ولکن القائم الذی یطهر الله عزوجل به الارض من اهل الکفر و الجمود و یملاهما عدلا و فسطا هو الذی تخفی علی الناس ولادته و یغیب عنهم شخصه و یحرم علیهم تسمیه و هو سمی رسول الله وکنیه و هو الذی تطوی له الارض و یذل له کل صعب و یجتمع الیه اصحابه عدة اهل بدر ثلاثماته و ثلاثه عشر رجلا من اقاصی الارض و ذلک قول الله عزوجل « این ما توا یات بکم الله جمیعا – ان الله علی کل شی قدیر » و اذا اجتمعت خرج باذن الله عزوجل و لایزال یقتل اعداء الله حتی یرضی الله تعالی ( تا خدا را راضی کنند).
قال عبدالعظیم : فقلت له یا سیدی کیف یعلم ان الله عزوحل قد رضی؟
قال یلقی فی قلبه الرحمه فاذا دخل المدینه اخرج اللات و العزی فاحرقهما ( کمال الدین و تمام النعمه ج2 ص 277)
دیدم در جایی رسول اسلام فرموده بودند: « اذا اراد اللله بعبد خیرا قذف فی قلبه محبة الحسین علیه السلام »
یا امام صادق علیه السلام فرمودند : « اذا اراد الله به الخیر قذف فی قلبه حب الحسین علیه السلام و حب زیارته »
وقتی خداوند .
تمام خیر اهل بیت علیهم السلام و عمل به دستورات آنها عین خیر و سر پیچی از دستورات آنها عین شر است عمل به فرمایشاتشان بهشت زا و رضوان ایجاد کن و ترک دستوراتشان جهنم زا است بلکه زندگی بدون آنها خود جهنم است.

استاد مهدی دقیقی


شمس تبریزى”، مقام معرفت و خوف و خشیتِ برترین بانوی خلقت، و یکتا کفو امیر عالم آفرینش، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را خوار و پست شمرده، مى‏گوید:
مردم را سخن نجات خوش نمى‏آید، سخن دوزخیان خوش مى‏آید… لاجرم ما نیز دوزخ را چنان بتفسانیم[۱]. که بمیرد از بیم!
فاطمه رضی اللّه‏ عنها عارفه نبود، زاهده بود. پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسیدى.[۲]
آری این است مقامات ادعایی عارفان واصل، و پیران تصوف و عرفان!! و این است علایم واضح و آشکار عداوت و دشمنی ایشان با پاکان آفرینش، تا دیگر هرگز کسی جسارت‏های بى‏شرمانه آنان را حمل بر تقیه نکند، و ایشان را از شیعیان آل ‏اللّه‏ در شمار نیاورد.

_________________
[۱] . بیفشانیم ـ خ
[۲] . مقالات شمس، ۱۵۱ ـ ۳۴۱ و نقدى بر مثنوی،

 


نوشتاری که از نظر میگذرانید نظرات و انتقادات آیت الله بهجت ، در باب وحدت وجودِ مورد نظر عرفا است . مطالبی که از آیت الله بهجت نقل شده است به خوبی بیانگر دیدگاه ایشان در باب وحدت وجود و اختلاف نظرشان با عموم عرفا و فلاسفه در این باره است.
در کتاب زمزم عارفان ، پرسش و پاسخی به این شرح از ایشان نقل شده :
در پاسخ این جانب که پرسیدم : « آیا وحدت وجودی را که اهل عرفان می گویند ، قبول دارید یا نه ؟ » ، فرمودند :
آنان از این جهت مصیب هستند و از یک جهت ، در اشتباه . جهت اصابه ی آن است که آنچه می بینند ، دروغ نیست ، و جهت اشتباه ، آن که میبینند ، با کثرت حقیقیه منافات ندارد .
آنچه می بینند واحد است ، تجلی حضرت حق است . موضوع تجلی ،در قرآن و روایات اسلامی ، مطرح است ، الی ماشا الله .
آنان وحدت حُکمیه را با وحدت حقیقیه اشتباه کرده اند .من معتقد به وحدت حُکمیه و کثرت حقیقیه هستم و ندیدم کسی (این مطلب را) گفته باشد .
آنها هم که قائل به وحدت حقیقیه هستند ، عملا همین اعتقاد را دارند .مثل سید محمد کربلایی ، که یک شب تا صبح گریه میکند .
اگر وحدت حقیقیه باشد ،گریه برای چه ؟
قرآن و احادیث اسلامی وحدت حقیقیه را رد میکند (کان یاکل الطعام).
سپس اضافه کردند : (جمع میان ) کثرت حقیقیه و وحدت حقیقیه ، محال است ،مگر اینکه کسی بگوید تناقض محال نیست .
آنچه در روایات آمده که (یبصر به) و (یسمع به) ، اشاره به همان وحدت حُکمیه است .
همچنین (لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک و حدیث قرب نوافل ) [۱]
آیت الله بهجت در ادامه ی توضیحاتشان در باره ی وحدت حقیقیه فرمودند : وقتی خورشید آمد ستارگان ، دیده نمی شوند اما واقعا هستند …[۲]
ایشان شخصا درباره ی حکم کفر یا عدم کفر این افراد اظهار نظر نکردند ولی فرمودند :
به ملا محمد کاظم گفته بودند :قائلین به وحدت وجود را تکفیر کنید. فرموده بود :آنها اشتباهشان در مقتضیات برهان است .نمی شود آنها را تکفیر کرد ، مثل کسی که تصور می کند آتش گردان ، آتش است . [۳]
نکته ی مهم و قابل توجه این است که در تجلی حضرت حق بر قلب بعضی تصور می کنند که آنچه دیده اند ، خداست . این از بی دقتی است . دیدن قلب هم مانند دیدن چشم ممکن است خطا کند . کسانی که قائل به وحدت حقیقیه ی جهان هستند ، دچار این خطا شده اند .
(فلما تجلی ربه للجبل …) ، جلوه ی خداوند و تجلی او غیر خود اوست . تجلی ، فعل خداست ، نه خود او . [۴]
حال سوال ما از پیروان ابن عربی و ملای رومی و ملاصدرا و متمسکان به مطالب آنان این است که یکی از بزرگ ترین ، فهیم ترین و آگاه ترین عارفان از نظر خود آنها وحدت وجود و تجلیِ مورد نظر ابن عربی و ملاصدرا و… را قبول ندارد ، حال چرا آنها کاسه داغ تر از آش شده و تمام ناقدین وحدت وجود را متهم به نفهمی و جهل می کنند؟!
علامه محمد تقی جعفری (ره) در کتاب مبدأ اعلی جواب مناسبی به این مدافعان افراطی داده و با بیانی طعن آلود به مدافعان فلسفه و عرفان می گوید: «اگر اصل را با وجود، و موجود را واحد شخصی عقیده کردی اعلم دورانی، اگر چه الف را از با تشخیص ندهی… و بالعکس اگر راجع به وحدت موجود اظهار نظر [مخالفت] کنی جاهل-ترین مردمی اگر چه اعلم دوران باشی!» [۵]
________________
[۱] - زمزم عرفان، محمدی ری شهری ،ص۱۳۰
[۲] - همان ص۱۳۱
[۳] - همان ص۱۳۱
[۴] - همان ص۱۲۷
[۵] - مبدأ اعلی، محمد تقی جعفری، ۱۰۸ ـ ۱۱۱٫



دعاى امام زمان (عج) براى بخشودگی گناهان شیعیان

اللهم ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا ، و بقیة طینتنا ، و قد فعلوا ذنوبا کثیرة ، اتکالا على حبنا و ولایتنا . فان کانت ذنوبهم بینک و بینهم ، فاصفح عنهم ، فقد رضینا ، و ما کان منها فیما بینهم ، و قاص بها عن خمسنا ، و ادخلهم الجنة ، و زحزحهم عن النار ، و لاتجمع بینهم و بین اعدائنا فی سخطک .

پروردگارا ! شیعیان ما از شعاع انوارما و باقیمانده طینت ما آفریده شده اند ، و ایشان باتکاء محبت و ولایت ما گناهان بسیارى را انجام داده اند ؛ اگر گناهانشان بین تو و ایشان مانع ایجاد کرده از آنان درگذر ، که ما از ایشان خشنود شده ایم ، و خطاهایى که بین خودشان مرتکب شده اند را در برابر خمس ما بر ایشان ببخشاى ، و آنان را در بهشت و ارد ساز و از دوزخ دورگردان ، و ایشان را شامل غضبى که بر دشمنان ما روا مى دارى ، قرارنده

 

شرح دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

 

قبل از آنکه دست به قلم ببریم و شروع کنیم نوشتن این شرح بر چنین دعایی را؛ چند نکته را گوشزد خواهیم کرد، اول آنکه دستان کوچک و تنگ ما لیاقتی اینچنین ندارد تا قلم . و علم ما به حد خودمان است؛ لیک در حد خود می نگاریم. دوم آنکه زمانی که کلامی، حدیثی و یا عمل و رفتاری از امام به ما می رسد؛ این خود دلیل دارد، ائمه بر احوال شیعیان خود و غیر آن نیز آگاه اند پس ائمه از حضور و عدم حضور شیعیان در هر محلی آگاهند، از این موضوع استفاده خواهیم کرد و مسئله حضور سید ابن طاووس که راوی این دعای شریف است را در محضر امام بررسی خواهیم کرد؛ امام می داند که سید بن طاووس اینجاست ( سرداب ) و می شنود، پس می گوید تا او بشنود و بگوید و نشر پیدا کند حال چرا؟ به این دلیل که پاسخ کثیری از سوالات شیعیان را داده باشند؛ حال فقها باید بنشینید و این کلام هاو دعا ها را دربیاورند و در آنها تفقه کنند تا اینکه پاسخ سوالات شیعیان داده شود. بدانید امام زنده است و غیبت به معنای عدوم وجود و عدم حضور نیست؛ . حال شرح دعای شریف البته به قدر کفایت حقیر:

امام علیه السلام در ابتدای دعا شروع به بیان جایگاه شیعه می کند، شیعه چه کسی است؟ مقامش کجاست؟ و . پس می فرمایند:

اللهم، ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا ؛ ( خداوندا شیعیان ما از شعاع انوار ما خلق شده اند؛ شعاع یک نور از جنس همان نور است، شیعه از جنس امامش است، یعنی آنکه وقتی گناهی را دید دلش می سوزد به حال گنه کار، دلش می سوزد به حال شیعه و . )

و بقیة طینتا ( و خلق شده اند از بقیه طینت ما و از گل ما؛ این دعای شریف بیانگر حدیث شریف دیگری است؛ به کتاب علل الشرایع جلد دوم آخرین حدیث این کتاب ارزشمند مراجعه خواهیم کرد؛ امام باقر علیه السلام در مورد این خلقت، یعنی خلقت شیعه از گل ما توضیحی مفصل می فرمایند که این حدیث غوغایی است در بیان مشکلات شیعه! توصیه می شود به این حدیث مراجعه شود . )

و قد فعلو ذنوبا کثیرا ( که گناهان کثیری انجام می دهند؛ از این فریضه دعا مسئله ای جواب داده می شود؛ آیا کسانی که گناه می کنند و محبت ائمه را دارند آیا شیعه به آنان اتلاق می شود؟ دعای پیش رو و احادیثی دیگر بر این است که آنان شیعه اند ولی به کیفیتی خاص .  در ادامه دعا امام علیه السلام دلیل گناه شیعیان؛ و یا دلیل اصرار بر آن؛ و یا اصلا دلیل شیعه بودن این گناهکاران بیان می شود امام می فرمایند: )

اتکالا على حبنا و ولایتنا  ( آن هم به اتکا و پشتوانه محبت و ولایت ما ؛ در شرح این فریضه؛ زبان قاصر است، و آنقدر رویی نداریم که قلم بزنیم؛ بهتر است بگذریم و کمی تفکر کنیم. همین )

فان کانت ذنوبهم بینک و بینهم  ( پس اگر گناهانش فاصله ای بین تو – یعنی خدا -  و آنهاست؛ یعنی اینکه گناهانی وجود دارد که بین خدا و بنده فاصله ای را می سازد؛ انسان به واسطه این گناهان است که دیگر نمازش حال نماز ندارد؛ خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرضه داشت، یا سیدی می خواهم هر شب نماز شب بخوانم ولی نمی توانم؛ امام فرمودند: گناهانت بر تو سنگینی می کند و خسته گناه شده ای؛ .  )

فاصفح عنهم   ( پس از آنها در گذر، مسئله شفاعت ائمه اینجا معنا پیدا می کند؛ شما شاهد یک شفاعت دسته جمعی هستید؛ خداوندا از آنها در گذر، چرا یک امام معصوم باید شفاعت شیعیان گنه کارش را بکند؟ خود امام در فریضه بعدی پاسخ سوالاتی را خواهند دارد: )

فقد رضینا   ( که ما از آنها راضی هستیم؛ در این فریضه صیغه جمع به کار رفته است؛ که ما از آنها راضی هستیم! نه آنکه من فقط! ؛ پس مشخص می شود که این شفاعت از زبان یک نفر نیست؛ چندین نفر در حال شفاعت هستند؛ شاید این بزرگواران می خواهند خدا را در بن بستی قرار دهند تا . )

، و ما کان منها فیما بینهم    ( و اگر گناهشان بین خودشان است؛ منظور حضرت از این عبارت گناهانی است که شیعیان بین خود و امام خود مرتکب می شوند؛ این گناهانی است در که شیعیان حق امام علیه السلام را ضایع می کنند. مثلا خمسی را نمی دهند که سهمی از امام است؛ امام این گناهان را از جانب شیعیان اقرار می کنند و در مورد افرادی که این خبط بزرگ را کردند می فرمایند: )

و قاص بها عن خمسنا      (و بگذر از آنان از خمسمان؛ یعنی آنکه وقتی به گناهی سر زدند که موردشان ما (ائمه) باشیم در قبال خمسمان ببخش؛ اگر حقی را ضایع کردند؛ از خمس ما ببخش، در حدیث شریف آمده است که شخصی را در قیامت محشور کردند که بدهکار بود؛ حضرت امام علی علیه السلام او را شفیع می شوند و از بدهکاران او طلب بخشش می کنند به ولایتشان، فرد نمی پذیرد، از او طلب بخشش می کند به فلان و فلان و فلان . شخص نمی پذیرد؛ حضرت می فرمایند: به خمسی که باید به من ( امام ) می دادی و ندادی بدهی را صاف کردم . )

و ادخلهم الجنة   ( و آنها را وارد بهشت فرما؛ یعنی آنکه هر چه دیده ای از آن در گذر؛ چرا که انسان زمانی وارد بهشت می شود که زا تمام بدی ها بریده شود؛ به عبارت دیگر هر کس گناهی کند باید گناهش بریزد بعد وارد بهشت شود؛ به همین خاطر خداوند عادل جهنمی را خلق می کند تا گناهان در آن بریزد و سوخته شود؛ بعد این فرد وارد بهشت می شود؛ چرا که ماندن در جهنم برای همه دائمی نیست؛ عده ای هستند که ترفیع گرفته و به بالا می آیند همانطور که در قضیه مختار ثقفی وی ترفیع می گیرد )

و زحزحهم عن النار ( و از جهنم دورشان گردان؛ جهنم مکانی خوب نیست؛ در روایات از به آن مدرک ( مکان به درک واصل شدن ) گفته می شود؛ امام دوست ندارند شیعیان خود را در چنین فضایی ببینند؛)

و لاتجمع بینهم و بین اعدائنا فی سخطک ( و آنها را با دشمنان ما در عذاب کردنشان مساوی قرار مده و جمعشان نفرما؛ یکی از مواردی که در تفسیر و شرح معنای استغفار می گویند، آن است که این استغفار به این معناست که خداوندا؛ اگر گناهی از من سر زده است، به آن خاطر نیست که به دشمنی تو برخواسته ام؛ بلکه نفسم بر من غلبه کرده است؛ و شیطان وجودم قوی شده است؛ در زیارت شریف شعبانیه دارد که؛ اگر مرا به جهنم بیاندازی به اهل آن می گویم که تو را دوست دارم؛ امام نیز به این معنا اشاره می کنند و آن را برای ما خواهانند و بدا به حال شیعیانی که قدرنشناسند)

 

این بود شرح مختصر و موزجی از دعای شریف امام زمان در قنوت نمازشان؛ و هدف از نوشتن این شرح مختصر فقطو فقط بیان این موضوع بود که حتی دعای قنوت حضرت در یکی از نمازهایش شرحی مفصل می طلبد؛ سر سری و گذرا از این معانی عمیق نگذریم. ان شاء الله مورد دعای خیر حضرت قرار بگیریم.


عن ابی‏ عبدالله (ع) قال عشر خصال من صفات الامام:
«العصمه و النصوص و ان ی اعلم الناس، و اتقاهم لله و اعلمهم بکتاب الله و ان ی صاحب الوصیه الظاهره، و ی له المعجز و الدلیل و تنام عینه و لا ینام قلبه و لای له فی‏ء، و یری من خلفه کما یری من بین یدیه.»

امام جعفر صادق علیه‏السلام فرمود: ده خصلت از صفات امام معصوم است:
1-پاکدامنی و عصمت
2- نص و صراحت بر امامت
3- داناترین مردم
4- پرهیزگارترین مردم برای خدا
5- داناتر از همه به کتاب خدا
6- صاحب وصیت و سفارش آشکار
7- دارا بودن معجزه و دلیل برای اثبات امامت
8- به هنگام خواب چشمان امام به خواب می‏رود ولی دلش بیدار است
9- امام سایه ندارد
10- امام از پشت سر مشاهده می‏کند، همانگونه که از پیش رو می‏بیند».

[بحارالانوار ج ۲۵ ص ۱۴۰]

خوب است ببینیم این مدعیان امامت همچون احمدالحسن یمانی، کدام یک از این نشانه ها را دارند؟

آنها که بکار دین تمام اند
مداح دوازده امام اند

اولاد علی و عترتش را
تا به جان و دل غلام اند

دیگی است جحیم و می زند جوش
از بهر منافقان که خام اند

بر جمع فسردگان بی دین
گل طرح مکن که بر زکام اند

از بعد حبیب خاص باری
چارند که در زبان عام اند

در پاکی شان نه شک نه ریبی
زان چار یکی نداشت عیبی

شعر از مولانا نظام استرآبادی یکی از شیعیان قرن خود (اوایل عصر صفوی) که تمام اشعارش درباره ی اهل بیت علیهم السلام است.
«خداوند رحمت کند او را»

به عنوان مثال خرما دارای 9 ویتامین مختلف است که قرآن کریم بیش از سایر میوه‌ها از آن نام برده و آن را هم از میوه‌های دنیوی و بهشتی معرفی کرده است، همچنین خرما می‌تواند جایگزین یک وعده غذایی کامل شود، این ویژگی‌ها را می‌توان برای انگور، انجیر و انار نیز ذکر کرد علت اشاره خداوند متعال به این میوه‌ها اعجاز و خواص آنها بوده نه مصرف متداول در بین اعراب آن زمان.
به گزارش شیعه آنلاین به نقل از فارس، مطرح کردن نام برخی میوه‌ها از جانب خداوند متعال در قرآن کریم به دلیل مزایایی است که این‌گونه میوه‌ها نسبت به سایر میوه‌ها دارند از آن جمله انار و خرماست.
 
اگر با نگاه حکیمانه و دقیق به قرآن کریم نگاه کنیم می‌فهمیم که مطرح کردن نام میوه‌ها دارای حکمت، هدف و غرض خاصی از جانب خداوند است و این گونه میوه‌ها که در قرآن کریم نام برده شده‌اند دارای شاخص‌هایی هستند که سایر میوه‌ها و سبزیجات از آنها برخوردار نیستند.
 
به عنوان مثال خرما دارای 9 ویتامین مختلف است که قرآن کریم بیش از سایر میوه‌ها از آن نام برده و آن را هم از میوه‌های دنیوی و بهشتی معرفی کرده است، همچنین خرما می‌تواند جایگزین یک وعده غذایی کامل شود، این ویژگی‌ها را می‌توان برای انگور، انجیر و انار نیز ذکر کرد علت اشاره خداوند متعال به این میوه‌ها اعجاز و خواص آنها بوده نه مصرف متداول در بین اعراب آن زمان.
 
در قرآن کریم از گیاه به عنوان «نبات» بیش از 20 بار، از درخت با عنوان «شجره» بیش از 20 بار، از میوه با عنوان «فاکهه و ثمر» بیش از 30 بار، از دانه حبوبات با عنوان «حبّ» بیش از 10 بار و از زراعت با عنوان «زرع» 9 بار و از سبزی با عنوان «قضب و بقل» دو بار یاد شده است.
 
«انار» (رمّان)
 انار سه بار در قرآن مطرح شده، یکی در کنار خرما، انگور و زیتون که در آن از انسان‌ها دعوت شده است به هنگام پدید آمدن و رسیدن انار در آن بنگرند و نشانه‌های خداوند را ببینند (سوره انعام آیه 99)، دیگر بار در کنار خرما و زیتون آمده و از انسان‌ها خواسته شده از انار استفاده کنند و حق مستمندان را بپردازند و اسراف نکنند (سوره انعام آیه 141)، سومین یادآوری انار در قرآن بیان وجود انار در بهشت است (سوره الرحمن آیه 68).
 
«انجیر» (تین)
 انجیر یک بار در قرآن کریم مطرح و به آن سوگند یاد شده است (سوره تین آیه 1) و به همین دلیل آن سوره به نام سوره انجیر نام‌گذاری شده است.
 
«انگور» (عنب)
 انگور، به صورت جمع و مفرد (عنب و اعناب) بیش از 10 بار در قرآن کریم آمده است، برای تأمل در پدید آمدن و رسیدن آن (سوره انعام آیه 99)، برای تأمل در یکسان نبودن انگور‌ها از نظر کیفیت (سوره رعد آیه 4)، در جایی دیگر پدید آمدن آن از نشانه‌های خداوندی معرفی شده است (سوره نحل آیه 11 و یس آیه 34)، در آیه‌ای دیگر شربت پدید آمده از انگور رزق نیکو معرفی شده است (سوره نحل آیه 67)، همچنین مشرکان به پیامبر(ص) میگویند: اگر تو پیامبر خدا هستی چرا باغ انگور نداری (سوره اسرا آیه 91)، در جایی دیگر قرآن کریم از ضزب‌المثلی یاد می‌کند که شخصی باغ انگوری پر محصول داشت و با غرور فراوان می‌‌پنداشت هیچگاه باغش نابود نخواهد شد و سرانجامش چنان شد که دست حسرت بر دست می‌سایید (سوره کهف آیه 32 و 42).
 
«خرما» (رطب) «درخت خرما» (نخل،نخیل،نخله)
کلمه نخل و نخیل در 20 آیه از قرآن کریم آمده است، در هشت آیه نخل به تنهایی ذکر شده و در 12 آیه دیگر در جمع میوه‌هایی مانند زیتون، انار و انگور، ذکر شده است، افزون بر کلمه نخل نام نوعی درخت خرما به نام (لینه) در سوره « آیه 5» آمده است، از رطب در سوره «مریم آیه 25» نیز یاد شده است، در سوره «نحل آیه 67» نوشیدنی فرآهم شده از خرما به عنوان رزق نیکو یاد شده است، قرآن کریم آدمیان را به اندیشه در خوشه‌های به هم پیچیده خرما و گونا‌گونی انواع آن فرا خوانده است (سوره رعد آیه4، انعام آیه 99، ق آیه 10)، همچنین از انسان‌ها خواسته شده از اسراف و زیاده روی جلوگیری کنند (سوره انعام‌آیه 141)، قرآن کریم باغ‌های سر سبز خرما را از آیات الهی ذکر می‌کند (سوره یس آیه 34) و از خرما به عنوان میوه‌ای بهشتی نام می‌برد.
 
«خیار» (قناء)
خیار در ماجرای بنی‌اسرائیل آمده که آنان به یک غذا قناعت نکردند و از موسی (ع) خیار خواستند (سوره بقره آیه 61).
 
«زیتون»
نام زیتون 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است، یک بار به طور مستقیم به درختی اشاره شده که در کوه سینا می‌روید و روغن می‌دهد (سوره مؤمنون آیه 20)، نام این درخت دو بار به تنهایی و پنج بار همراه دیگر میوه‌ها همچون خرما، انار، انگور و انجیر به کار رفته است.
 در قرآن کریم رویش درخت زیتون از نشانه‌های خداوند معرفی شده(سوره نحل آیه 11) و درخت زیتون مبارک و پر برکت ذکر شده است(سوره نور آیه 35)، همچنین خداوند به زیتون سوگند یاد کرده است(سوره نور آیه 35)
 
«موز» (طلح)
موز یک بار در قرآن کریم آمده است که بهشتیان از درخت موزی که میوه‌اش بر روی هم چیده شده بر خوردارند (سوره واقعه آیه 29)، البته غالب مفسران قرآن کریم، «طلح» را درخت موز می‌دانند اما فاروقی آن را «اقاقیا» می‌داند.
 
«پیاز»(بصل)
یاد کردن از پیاز در ماجرای بنی‌اسرائیل است که آنان به یک نوع غذا قناعت نکردند و از موسی (ع) پیاز خواستند (سوره بقره آیه 61)
 
«سیر» (فوم)
در قرآن کریم و در ماجرای بنی‌اسرائیل سیر هم یکی از خواسته‌های قوم، از حضرت موسی (ع) بوده‌ است (سوره بقره آیه 61).
 
«ترنجبین» (منّ)
قرآن کریم سه بار از ترنجبین یاد می‌کند که به عنوان نعمت به بنی‌اسرائیل عطا شده است (سوره بقره آیه 57،سوره اعراف آیه 160، سوره طه آیه 80)، برخی آن را شیره درخت، عده‌ای قارچ را نیز نوعی از آن دانسته‌اند اما به نظر می‌رسد درختان صمغ و شیره مخصوصی داشته‌اند و بنی‌اسرائیل از آن استفاده می‌کردند.
 
«حنا» (کافور)
کلمه کافور یک بار در قرآن و در سوره «انسان آیه 5» به کار رفته است و در آن سخن از شربتی است که با طعم کافور است و اهل بهشت از آن می‌نوشند، همچنین کافور ماده معطری است که از برخی گیاهان مانند ریحان و بابونه استخراج می‌شود.
 
«ریحان»
ریحان به معنای هر گیاه خوشبو است اگر چه در نظر مردم نوع خاصی از سبزیجات است، قرآن کریم دو بار از ریحان یاد کرده است، یک‌بار در شمار نعمت‌های الهی در دنیا (سوره الرحمن آیه 12) و بار دیگر به عنوان نعمت‌های بهشتی که به مقربان داده می‌شود (سوره واقعه 89).
 
«زنجبیل»
یک بار قرآن از زنجبیل یاد کرده و آن را آمیزه نوشیدنی بهشتیان یاد کرده است (سوره انسان آیه 17)، زنجبیل ریشه معطر گیاهی است که در مازندران، عمان، یمن و هندوستان یافت می‌شود و طبع آن گرم است.
 
«عدس»
قرآن کریم از عدس در ماجرای بنی‌اسرائیل و تقاضای آنان از حضرت موسی ذکر می‌کند (سوره بقره آیه 61)
 
«کدو» (یقطین)
کدو در قرآن کریم یکبار و در سوره «صافات آیه 146» آمده و در آن اینگونه بیان شده که خداوند پس از نجات دادن حضرت یونس از شکم ماهی بر سرش بوته کدویی رویانید تا او از اشعه سوزان آفتاب در امان باشد.
 بنابر این گزارش در بحار‌الانوار جلد 66 صفحه 119 آمده است که وقتی رسول مکرم اسلام میوه‌ای نو می‌دید آن را می‌بوسید و روی چشمان و دهانش می‌گذاشت، سپس می‌گفت: خداوندا چنان که آغاز این میوه را در عافیت به ما نشان دادی پایان آن را نیز در عافیت ما بنمایان.



بسم الله الرحمن الرحیم

 

سوال: آیا پوشیدن پیراهن مشکلی که کراهت شدیدی برای آن ذکر شده است در عزای سیدالشهدا صحیح است؟

جواب:
مرحوم ابوالحسن منذر رحمة الله علیه یکی از محققین بنام شیعه و از مجاهدین جبهه اسلام، در مورد تاریخچه پیراهن مشکلی کتابی با عنوان: سیاه پوشی در سوگ ائمه نور نگاشته اند که از اهمیت بسیاری برخوردار است. متن فوق بخشی از فصل های مختلف این کتاب می باشد:

 

قرآن کریم دوستی خاندان پیامبر صل الله علیه و آله را بر امت اسلام فرض و واجب ساخته و حتی آن را حکم پاداش زحمات گرانقدر پیامبر در راه ابلاغ رسالت شناخته است: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى» (1)

پیداست که عشق و دوستی، لوازمی دارد و یار و محب صادق کسی است که شرط دوستی را – چنانچه باید و شاید – به جا آورد. وگرنه این دوستی، صرفا یک دوستی زبانی و ظاهری خواهد بود.

شکی نیست که از مهمترین شروط و لوازم دوستی، همدردی و همدلی با یاران و عزیزان، در مواع سوگ یا شادی آنان است. به بعضی از روایات در این زمینه توجه کنید:

1. قال امیرالمومنین علی علیه السلام: إنّ اللَّه تبارک وتعالى إطّلع إلى الأرض فاختارنا ، واختار لنا شیعة ینصروننا ، ویفرحون لفرحنا ، ویحزنون لحزننا ، ویبذلون أموالهم وأنفسهم فینا ، اُولئک منّا و إلینا (2)

مولای متقیان علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی به جانب زمین توجه فرمود، پس برگزید ما را و برگزید برای ما پیروانی را که یاری ما می کنند و در شادی و حزن ما شرکت دارند .

2. عن الصادق علیه السلام: شیعتنا جزء منا، خلقوا من فضل طینتنا ، یسوؤهم ما یسوؤنا و یسرهم ما یسرنا، فإذا ارادنا احد فلیقصدهم فإنهم الذی یوصل منه الینا (3)

امام صادق علیه السلام فرمود: شیعیان ما پاره از خود ما بوده و از زیادی گل ما خلق شده اند، آنچه مار را بدحال یا خوشحال می سازد آنان را بدحال و خوشحال می سازد.

 

این وظیفه که مورد تاکید عقل و شرع است ایجاب می کند که در ایام عزای اهل بیت علیهم السلام حزن و اندوه خویش را به اشکال گوناگون به زبان گفتار و کردار و خوراک و پوشاک و . نشان دهیم.

اظهار همدلی و همدردی با اهل بیت سید الشهدا علیه السلام در لباس و پوشاک بدان است که دوستان آن حضرت در روز عاشورا و دیگر ایام عزا به گونه ای لباس بگوشند که از حیث نوع، جنس، رنگ لباس یا نحوه پوشش آن عرف و عادت اجتماع آن را نشان  همدردی با بستگان عزیز از دست رفته می شمارند؛ چیزی که چنانچه خواهیم دید، عرف و عادت بشری در بسیاری از مناطق جهان، خاصه در سرزمین وحی و زیستگاه امامان معصوم مصداق بارز آن را در رنگ سیاه و پارچه خشن می جوید و می بیند.

آنچه گفتیم، بوضوح در روایات نیز آمده است:

عالم بزرگوار شیعی، ابن قولویه در کتاب کامل ایارات نقل کرده است که: فرشته ای که نزد رسول خدا صل الله علیه و آله آمد و خبر قتل حسین بن علی علیه السلام را بره آن حضرت داد، فرشته موکل بر دریاها بود.

فرشته ای از فرشتگان بهشتی بر دریاها فرود آمد و بالهای خویش را بر فراز آن گسترد، سپس صیحه ای کشید و گفت:

ای اهالی دریاها، البسوا اثواب الحزن فان فرخ رسول الله مذبوح (جامه عزا بپوشیدکه فرزند رسول خدا را سر بریدند.) (4)

 

ابن حماد-شاعر بزرگ شیعی- می گوید:

کیف لا اسلب العزا اذا ما                انا نثلته سلیب الرداء؟

کیف لاتکسب الدموع جفونی           بعد تضریج شبیه بالدماء؟

(زمانی که وجود نازنین ابی عبدالله را بر پرده ذهن عریان و جامه ربوده شده بر روی خاک گرم کربلا تصور می کنم چگونه لباس عزا نپوشم؟ پس از خون آلود شدن فرق مبارک آن حضرت چرا پلکهای چشمم اشکبار نباشد؟)

 

شیخ فخرالدین طریحی عالم برجسته شیعه در قرن 11 ه.ق و صاحب مجمع البحرین می نویسد:

فیا اخوانی ما عذر اهل الایمان فی اضاعة البکاء و لبس اثواب الاحزان لمصاب سید الشهداء؟

 

سید بن طاووس می گوید:

اعلم ان المواسات لائمة امان و اصحاب الاحسان فی السرور و الاحزان من مهمات اهل الصفا. و لبس اثواب الحزن. (5)

(همدلی و همراهی با ائمه زمان در سرور و احزان از مهمترین رسوم اهل صفا و صاحبان وفا و دوستان مخلص است و این معنی  در این ده روز محرم . بایستی لباس اندوه بر تن کرد.)

همو در جای دیگر اهل سقیفه را شدیدا مذمت می کند که چرا پس از رحلت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله به جای آنکه سیاه بپوشند و از آب و غذا امساک ورزند و به عزاداری و سوگواری بپردازند به دنبال ریاست دنیا رفتند و بر سر حکومت با هم به نزاع پرداختند .؟ (6)

 

رنگ سیاه رنگ عزا و اندوه

طبیبان به کسانی که گرفتار بیماری شدید عصبی اند سفارش می کنند که از رنگ سیاه بپرهیزند، امام صادق علیه السلام نیز خطاب به حنان بن سدیر که نعلین سیاه پوشیده بود فرمود: آیا نمی دانی که رنگ سیاه مایه ضعف بینایی و تقلیل شهوت و مورث غم و اندوه است؟ (7)

بدین گونه می بینیم که پیشوای ششم نیز بر این قانون طبیعی که رنگ سیاه ذاتا دلگیر است تصریح دارد. چنانچه حضرت پس از شرح وظایف زن در مرگ شوی خویش مبنی بر اینکه بایستی 4ماه و 10 روز عده وفات نگه دارد و در این مدت از پوشیدن لباسهای رنگین و . بپرهیزد، می افزاید که: اشکالی ندارد که لباسهای سیاهرنگ بپوشد.(8)

در این باب می توان گفتار امام هشتم را شاهد آورد که روز عید غدیر را روز بیرون آوردن پیراهن سیاه (یوم نزع السواد) (9) خوانده است از این کلام شریف نیز بروشنی بر می آید که رنگ سیاه رنگی مغایر با جشن و سرور و طبعا ملازم با حزن و اندوه است.

 

 

سیاه پوشی در عرب

در عصر پیامبر پس از جنگ بدر که 70 تن از مشرکین قریش به دست مسلمین بر خاک هلاکت افتادند زنهای مکه در سوگ کشتگان خویش جامه سیاه پوشیدند.(10)

و چندی بعد که ارتش اسلام در جنگ احد 70 تن شهید دادند ن مسلمان مدینه برای شهیدان خویش جامه سیاه بر تن کردند.(11)

همچنین از پیمانی که پیامبر اکرم با اهالی مکه بستند بر می آید که اهالی مکه در سوگ مردگان خویش روی می خراشیدند و . سیاه می پوشیدند.(12)

تاریخ نشان می دهد که فضل بن عبدالرحمن در سوگ زید(13) (فرزند امام سجاد علیه السلام)، پیروان محمد بن علی (نواده عبدالله بن عباس) در فقد رهبر خویش(14)، کنیز و خدمه دربار عباسی در عزای مهدی (فرزند منصور دوانیقی)(15) و سلیمان بن ابی جعفر (عموی هارون) در تشییع پیکر مطهر امام کاظم (16) جامه سیاه پوشیدند.

در روز عاشورای 352 قمری نیز زمانی که ن بغداد به عنوان عزای سیدالشهدا با حالت گریان و گیسو پریشان و ان و نوحه گران از خانه هاشان بیرون آمدند روی خویش را سیاه کرده بودند.(17) رسم سیاه کردن روی  در قدیم توسط ن ظاهرا شیوع بسیار داشته و تاریخ نمونه های متعددی از این امر را ضبط کرده است.

 

سیاه پوشی در سوگ جعفر طیار

به شهادت جعفر طیار در جنگ موته پیامبر بسیار اندوهناک شد، . و به اسماء فرمود: سه روز لباس سیاه ماتم بپوش . (18)

 

آخرین نماز صبح پیامبر در لباس مشکی

حضرت ابی عبدالله فرمود: رسول اکرم یک روز در حالی که پیراهن سیاهی بر تن داشت نماز صبح را به جماعت در مسجد خواند. (19)

 

لباس سیاه بر تن امام حسن در سوگ امیرالمومنین

مدائنی نقل می کند که: وقتی مردم برای بیعت با امام حسن علیه السلام آمدند، حضرت لباس سیاهی بر تن داشتند (20)

همچنین اب ابی الدنیا این موضوع را تایید می کند که: ابی رزین نقل کرد که: حسن بن علی علیه السلام پس از درگذشت پدرش علی علیه السلام بر فراز منبر کوفه در جامه سیاه بر ما خطبه خواند(21)

 

سیاه پوشی امام سجاد علیه السلام

آورده اند که پس از خطبه امام سجاد علیه السلام در مسجد دمشق، حضرت در جواب منهال فرمودند: . انا و اهل بیتی قیاب الاسی و قد حرمت علینا جدید العری. (همانا من و اهل بیتم لباس عزا پوشیدیم و دیگر بر ما لباس نو روا نیست. ) (22)

 

سیاه پوشی یکی از درباریان شیعه یزید

نقل کرده اند که یکی از غلامان یزید که شیعه بود وقتی خبر شهادت حضرت امام را شنید . قبایی سیاه در بر و عمامه ای سیاه بر سر گذاشت. (23)

 

1. شوری:23

2. بحارالانوار: 44/287

3. الامالی شیخ طوسی: ص305، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی:ح389.

4. کامل ایارات: صص 67 و 68، بحارالانوار: 45/221  .

5. اقبال الاعمال: بخش مربوط به اعمال شب اول محرم .

6. کشف المحجة لثمرة المهجة: فصب92 ص82

7. وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه: 3/385-387

8. دعائم الاسلام 2/291

9. اقبال الاعمال بخش مربوط به 18 ذی حجه.

10. قصیده ای منسوب به ایمرالمومنین علی علیه السلام /سیرة النبویة 3/10-11

11. حسان در رثای کشتگان احد سیره ابن هشام:3/159-160

12. البرهان فی تفسیر القرآن: 4/325 ذیل آیه 12 ممتحنه

13. الخطط 2/440 ، معجم الشعراء: ص179

14. لااخبار الطوال: ص339

15: مروج الذهب و معادن الجوهر: 3/309 ، تاریخ فخری:ص246

16. بحارالانوار: 48/227

17. دول الاسلام: ص195 ، المنتظم: ص93، الورزاء:ص371، ابن اثیر: 8/403، ابوالمحاسن:2/364

18. مجمع اواد: 3/16

19. بصائر الدرجات الکبری: 304، بحارالانوار:22/464

20. و کان خرج الحسن بن علی الیهم و علیه ثیاب سود ، سیاه پوشی در سوگ ائمه نور: 114

21. مقتل الامام امیرالمومنین (ابوبکر عبدالله بن محمد) ص 95.

22. بحارالانوار 45/143، ناسخ التواریخ امام سجاد1/293 ، مقتل الحسین:ص217

23. قرة العین فی اخد ثار الحسین: ص68.

 


کاخ توپکاپی (توپقاپی) در استانبول – به انگلیسی: Topkapı
از قصرهای معروف امپراتوری عثمانی است که از ۱۴۶۵ تا ۱۸۵۳ مرکز اداری این امپراتوری بود. سلطان محمد فاتح در ۱۴۵۹ دستور ساخت این قصر را داد و کار ساختن آن در ۱۴۶۵ به پایان رسید. در ۱۸۵۳ سلطان عبدالمجید تصمیم گرفت محل اقامتش را به قصر تازه‌ساز دلمه باغچه منتقل کند که نخستین کاخ مدل اروپایی شهر بود. امروز قصر توپقاپی به موزه تبدیل شده‌است و از جذاب‌ترین جاذبه‌های توریستی ترکیه‌است.
این موزه از جذابترین موزه های جهان و نفیس ترین موزه جهان اسلام بشمار می آید. اشیاء این موزه توسط شاه سلیم اول در قرن شانزدهم میلادی ، هنگامی که در سال 1517 میلادی امیر مکه مکرمه سلطه امپراطوری عثمانی را بر حجاز پذیرفت و رسما زیر پرچم عثمانی ها رفت ، به استانبول منتقل شد .

عکسی از قطار حاوی اشیاء ارزشمند که توسط دولت عربستان به سمت ترکیه در حرکت است:

امیر مکه برای تثبیت این قرارداد هدایای زیادی که بیشتر انها از اشیاء منسوب به پیامبراکرم صلی الله علیه و اله بود را برای سلطان سلیم اول فرستاد . از میان اشیاء منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله که به عنوان هدیه برای سلطان عثمانی ارسال شد می توان به همین عبا و سجاده نماز و پرچم پیامبر صلی الله و علیه و اله و تیر وکمان و زین اسب و یک دندان از دندانهای شریف و چند لاخه از ریش مبارک و سنگی که اثر قدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بران شکل گرفته است ، نام برد .


در این مختصر به معرفی برخی از اشیاء این موزه خواهیم پرداخت:

1. عباء ، عصا و عمامه منسوب به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله:
گفته می شود، این عبا، همان عبایی است که پیامبر اکرم آن را به کعبی هدیه داد و معاویه آن را از پسر کعبی خریداری نمود

تا قبل از این، این وسائل در پاکستان نگهداری می شد که برای مرمت و نگهداری به ترکیه منتقل گشت



2. تار موهای و دندان منسوب به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله:
در دوران پیامبر اکرم، اطرافیان حضرت، در زمان اصلاح موی پیامبر، موهای ایشان را جمع آوری می کردند و برای مبارکت بودنش آنها را نگه می داشتند.



چند تار ریش منسوب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله:

دندان منسوب به حضرت محمد صل الله علیه و آله وسلم:
(این دندان شکسته شده، به روایتی همان دندان شکسته شده از پیامبر در جنگ احد است)



3. جای پای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله به جای مانده بر روی سنگی که هنگام سخنرانی روی آن ایستاده بودند:



4. مهر متسوب به پیامبر که در ذیل چند نامه که در ادامه خواهد آمد منقوش است:


5. عصا و شمشیر منسوب به حضرت محمد صل الله علیه و آله:


6. سرمه دان حضرت محمد صل الله علیه و آله:


7. کفش منسوب به پیامبر صل الله علیه و آله:


8. تربت اعلی از قبر مطهر پیامبر صل الله علیه و آله:


9. لباس منسوب به پیامبر صل الله علیه و آله وسلم:
این لباس هر ساله در ایام ماه مبارک رمضان، از موزه خارج شده و به مسجدی از مساجد استانبول انتقال داده خواهد شد و در آنجا در معرض عموم قرار خواهد گرفت.


10. عمامه منسوب به حضرت علی علیه السلام:


11. نامه های منسوب به پیامبر:



12. صندوقچه ای که منسوب به حضرت زهرا سلام الله علیها است:


13. پرچمی منسوب به پرچم پیامبر اکرم که در جنگ خیبر به حضرت علی علیه السلام سپردند:


14. لباس منسوب به امام حسین علیه السلام که به خون آغشته است:
این لباس، در طول سال فقط یک مرتبه از صندوقچه مخصوص خود خارج خواهد شد. (امکان انتساب به یکی از یاران امام حسین علیه السلام نیز می باشد)


15. صندوقچه هدیه داده شده به پیامبر صل الله علیه و آله:
پیراهن امام حسین علیه السلام و عبای پیامبر در این صندوقچه نگهداری می شود.


16.قفل های قدیمی و کلید های کعبه، درب قدیمی کعبه، حفاظ قدیمی حجرالاسود، پرده های قدیمی کعبه و بسیاری از موارد مربوط به حرمین شریفین:


17. عمامه منسوب به حضرت یوسف:
 

18. عصای منسوب به حضرت موسی علیه السلام:
(در آموزه های شیعی، این عصا اکنون به دست حضرت حجت صلوات الله علیه می باشد)


19. زره ای منسوب به حضرت یحیی:
این زره در نبش قبر حضرت یحیی کشف شد که استخوان های دست راست شخصی در آن موجود است، این استخوان ها به حضرت یحیی منسوب است.


20. شمشیر هایی از صدر اسلام، منسوب به : حضرت علی علیه السلام و جعفر طیار، حمزه و برخی از خلفای عامه:




از آنجا که عکسبرداری از این موزه ممنوع است، از سایر گنجینه های این مجموعه تصویری به جای نیست، ولی می توان فهرستی از سایر وسائل این موزه را به این شرح بیان کرد:

1. قرآن های خطی به خط حضرت علی علیه السلام
2.قرآن های خطی به خط سایرین.
3. سجاده منسوب به پیامبر اکرم
4. تیر و کمان منسوب به پیامبر اکرم
5. زین اسب منسوب به  پیامبر اکرم
6. کفش های مختلف منسوب به پیامبر
7. لباس منسوب به حضرت زهرا سلام الله علیها
8. تار های مو و ریش منسوب به پیامبر
9. عبای معروف به برد یمانی منسوب به پیامبر
10. شمشیر منسوب به امیرالمومنین علی علیه السلام
11. شمشیر منسوب به پیامبر
12. نامه های متعدد پیامبر به بلاد ها
13. لباسی تار و پود شده منسوب به پیامبر
14. درب قدیمی کعبه
15. قفل های و کلید های متعدد کعبه
16. ضریح قدیمی مدینه منوره
17. زیرانداز منسوب به حضرت زهرا و یا پیامبر علیهم السلام
18. پیراهنی منسوب به امام حسین علیه السلام
19. پوشش های مختلف قبر پیامبر اکرم
20. ظرفی منسوب است به پیامبر جهت وضو ساختن.
21. سنگی منسوب به پیامبر جهت تیمم
22. صفحه های فی که بر روی مرقد پیامبر قرار داشتند.
و


ان شاء الله در قسمت بعدی توضیحات بیشتر در مورد سایر اشیاء و عکس هایی از آنها قرار خواهد گرفت.


در مهر 1392 مقاله ای تحت عنوان مبانی قرآنی مرگ بر آمریکا توسط دکتر مهرداد ویس کرمی در اینترنت انتشار یافت. در این مختصر قصد نقد برخی از مفاد این دست نوشته را خواهیم داشت.
علت نگارش این مطلب تنها بررسی مفاد دینی این مساله خواهد بود و هیچ دیدگاه ی ای مورد نقد قرار نخواهد گرفت.
(بخش های آبی رنگ = مطلب آقای ویس)

در بخش ابتدایی این یادداشت آمده است:
« اصولا هر فرد یا ملتی که از اندیشه و ایدئولوژی خاصی تبعیت نماید، ناچار به موضع گیری دوستانه یا خصمانه در قبال سایر افراد و ملل می گردد و این یکی از نوامیس و قوانین ثابت الهی است: «جاء الحق و زهق الباطل…» (اسراء/۸۱) هر کجا حق بیاید باطل باید برود. »
این مطلب صحیح است که هر فرد اندیشوری، ناچاراَ موضعگیری دوستانه و خصمانه خواهد داشت ولی این موضع گیری خصمانه از روی جهل اوست، نه از روی تفکر و اندیشه. بهتر است این موضوع از دید اسلام بررسی شود. هر شخص مسلمانی می تواند موضع گیری کند ولی اگر با آموزه های اسلامی تلفیق شود، هرگز موضعگیری خصمانه صورت نخواهد گرفت، کافی است برای روشن شدن این معنا به شیوه موضعگیری اهل بیت نسبت به دوست و دشمن رجوع کنیم:

امام على علیه السلام  میفرمایند: «اَلنّاسُ أعداءُ ماجَهِلوا؛» مردم، با آنچه نمى دانند دشمن اند. (نهج البلاغه، حکمت 438)
همچنین امیرالمومنین علی علیه السلام در نامه ای 53 نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر چنین می نویسد: «. هر گاه دشمن دست صلح به سوی تو دراز کرد تو با علم به اینکه رضای خدا هم در برقراری آن صلح است، دست او را رد مکن، چرا که صلح موجب آسایش سپاهیان و آرامش خاطر تو و مردم است.».

در صحیح بخاری در مورد اخلاق نیکوی پیامبر و ذیل آیه «اِنّک لعلی خُلُقٍ عظیم.» آمده است  «پیامبر در مقابل دشنام، آزار و اذیت دشمنان، همیشه در پیشگاه خدا، در حق آنان دعا می­کرد و از خداوند هدایت و سعادت آنان را می­طلبید.» (صحیح  بخاری، بیروت دارالفکر، 1401ق، ج4، ص151)

علاوه بر این در فقه شیعه، در مساله جنگ، چنین آمده است که قبل از شروع جنگ ها باید دشمن را به اسلام دعوت کرد، در صورت پذیرفتن، جنگ پایان می یابد. در همین مورد در منابع عامه چنین آمده است که : در یکی از جنگها «اسامة بن زید» با مردی یهودی به نام «مرداس بن نهیک» برخورد کرد و وقتی شمشیرش را کشید، مرداس، شهادتین را گفت؛ اما اسامه، توجهی نکرد و وی را کشت. وقتی پیامبر(ص) وی را برای این کار بازخواست کرد، اسامه گفت: «او از روی ترس به دروغ چنین گفت.» حضرت به حدی به اسامه سخت گرفت که اسامه گفت: «از این پس هیچ مردی را که "لااله­الا­الله" گفته و اسلام آورده است، نخواهم کشت.» حضرت فرمود: «حتی پس از من هم نباید چنین کنی.» (ابن­کثیر، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیا التراث العربی، 1408ق، چاپ اول، ج4، ص 253 و طبری، پیشین، ص 308).

امیرالمومنین در مورد داشتن دشمن چنین می فرمایند: «اَلْواحدُ منْ الاعداء کَثیرٌ» یک دشمن هم زیاد است. (غررالحکم و دررالکلم آمدی،ج 2،ص 96)
در صحنه دیگر می بینیم سیدالشهدا علیه السلام برای قاتل خود، گریه می کند، برای هدایت شمر گریه می کند چرا که با دید صحیح اسلام به مساله نگاه دارند.
پس صحیح نخواهد بود دیدگاه خصمانه را به خداوند متعال منتسب کرد.
البته مساله تبری را نباید فراموش کرد، امام صادق علیه السلام می فرمایند : «هل الدین الا الحب و البغض» آیا دین غیر از حب و بغض چیز دیگری است؟ (الکافی ،ثقة الاسلام کلینی ج ۲ ص ۱۲۵ ؛ المحاسن ،احمد بن ابى عبد اللّه برقى،‏ج ۱،ص۲۶۲ ؛ تفسیرفرات‏الکوفی، فرات بن ابراهیم کوفى‏،ص ۴۲۸ ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۶۵ ص ۶۳ )
طریقه جمع بین این روایات می تواند به این نحو باشد که بغض نسبت به دشمنان (که از آن به تبری یاد می شود) از جهت دشمنی کردن آنان با خداوند و پیغمبر اکرم و اهل بیت ایشان و طلبی از خداوند متعال به جهت محشور نکردن خود با آنهاست، و دشمنی نکردن با آنان به معنی عدم خصومت و درگیری با آنان به طوری که از حق رویگردان شوند.

صاحب مقاله در جای دیگری از مرحوم علامه طباطبائی چنین نقل قول می کند که: «در جلد هفتم المیزان، ذیل آیه اخیر (وَ لا تَسُبُّوا الّذین یَدعُون من دون الله فَیَسُبُّوا الله عدواً بغیر عِلْمٍ…)می فرمایند: سبّ به معنای دشنام دادن است (ص۴۳۳)»

جا دارد تا چند حدیث در مورد سب بیان شود تا دیدگاه اسلام به آن مشخص گردد:
قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم: « اِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا البَرَاَءَةَمِنْهُمْ وَ اَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَالْقَوْلَ فِیهِمْ وَالوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ‏کَیْلاَ یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الاِسْلاَمِ وَ یَحْذَرُهُمُ النَاسُ وَ لاَیَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ‏لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ» . هرگاه پس از من شبهه افکنان و بدعتگذاران را دیدید،آشکارا از آنان، دوری جویید، زیاد از آنان بدگویی کنید وبه آنان بتازید و متّهمشان کنید، تا از تبهکاری در اسلام‏منصرف شوند و مردم از آنان حذر کنند و بدعت‏هایشان رایاد نگیرند. [آنگاه‏] خداوند در ازای این کار به شما پاداش‏می‏دهد و مقامتان را در آخرت بالا می‏برد. (اصول کافی، ج 2، ص 375، بحار الانوار ج 72 ص 160)

قال رسول الله صلی الله علیه و اله: «من تمام العباده الوقیعة فی اهل الریب» یکی از جلوه های کمال عبادت دشنام و بدگویی در مورد شبهه افکنان در دین است. (کشف اللثام ج۲ ص۴۱۲٫ جواهر الکلام ج۴۱ ص۴۱۲)

امام صادق علیه السلام فرمودند: «نحن معاشر بنی هاشم نامر کبارنا و صغارنا بسبهما و البراءه منهما» ما گروه بنی هاشم بزرگ و کوچک خود را به سب و دشنام دادن و بیزاری جستن از ان دو (عمر و ابابکر) امر می کنیم. (بحار الانوار ج ۴۴ ص ۳۰۴)
همچنین می توانید به مقاله سب و لعن از دیدگاه اسلام در همین سایت رجوع کنید تا از توضیحات بیشتر آگاه شوید.
بنابر این مشخص شد که سب بر خلاف دشنام است و اهل لغت نیز بر این مطلب صحه گذاشته اند.

در ادامه صاحب مقاله می نویسد: « آیا منافقین، آمریکا، ‌اسرائیل، ‌علمای مغرض اهل کتاب، شایعه پراکنان و فتنه گران همانهایی نیستند که خداوند متعال آنها را لعن فرموده و ما را به لعنت آنان ترغیب فرموده است؟! اسلامی که متضمن برائت و لعن و نفرین بر ظلم و فسق و کفر نباشد، همان اسلام آمریکایی است که گروهی از خواص مرعوب، تئوریسین، و دسته ای از عوام نادان و کم خرد، بلندگوی آن هستند.»

شاید بشود گفت که موارد یاد شده یکی از مصادیق لعن شده توسط خداوند متعال باشند، و صحیح است که خداوند متعال ما را به لعن و بیزاری جستن از آنها ترغیب فرموده است و حتی در برخی موارد دستور به سب داده است، ولی اکثر علما از لعن و سب علنی نهی فرموده اند.
در جایی کسی را که لعن و برائت علنی می کند متهم خواهیم نمود و در جای دیگر . این تناقض قابل حل نخواهد بود، طبق احادیث ذکر شده در ابتدا مطلب و احادیثی که در انتها بیان خواهد شد مشخص خواهد کرد که نظر اسلام غیر از مفهوم مذکور در مقاله خواهد بود.
داشتن تناقضات فراوانی که در مقاله موجود است بیانگر عدم تسلط کافی بر روی احادیث و مفاهیم عالی و تفاسیر است.

بیان چند حدیث:
حضرت علی علیه السلام:
« وَ قَالَ -علیه السلام- إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ»اگر بر دشمنت دست یافتى، بخشیدن او را شکرانه پیروزى ات قرار ده! (حکمت11نهج البلاغه)
«عَوِّدْ لِسانَکَ لینَ الْکَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، یَکْثُرْ مُحِبّوکَ وَ یَقِلَّ مُبْغِضوکَ» زبان خود را به نرمگویى و سلام کردن عادت ده، تا دوستانت زیاد و دشمنانت کم شوند. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 435 ، ح 9946) در جای دیگر میفرمایند: خصومت کردن با مردم ، مبداء هلاکت است .

امام رضا علیه السلام:
«صدیقُ کلُّ امرئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جَهلُهُ»دوست هرکسی عقل اوست و دشمن هر کس نادانی اوست. (محاسن ج 1 ، ص194 ، ح 12- کافی ج 1 ، ص 11 ، ح 4)


لینک ها:
مقاله مبانی قرآنی مرگ بر آمریکا :     http://sahebnews.ir/34625
مقاله سب و لعن از دیدگاه اسلام :     اینجا


بسم الله الرحمن الرحیم
چگونه به اعلمیت مجتهد پی ببریم؟
برای پرداختن هرچه بهتربه این موضوع نیازاست به چند سوال پاسخ داده شود
اجتهاد و تقلید چیست؟ ،مجتهد و مرجع تقلید کیست؟

اجتهاد و تقلید
در اسلام مکلفین برای بدست آوردن احکام شرعی و روشن شدن تکلیف خود نسبت به مسائل فروع دین، چند روش را می توانند اتخاذ کنند، یا خودشان مراجعه به قرآن و روایات نموده وبا استفاده از اصول فقهی و استنباط عقلی به احکام ودستورات لازم دست پیدا کنند، و یا اینکه از کسانی که مورد اعتمادشان هستند و به قدرت برداشت و استنباط این احکام از منابع فائق آمدند تقلید کنند و گفتار آنها را برای خود حجت شرعی قرار دهند.
در فرض اول شخص، اصطلاحا مجتهد است و اجتهاد (به معنی سعی و کوشش) برای رسیدن به احکام بر عهده خود اوست، به عبارت دیگر:اجتهاد یعنی داشتن قدرت علمی برای استنباط احکام فقهی از منابع شرعی(ادله اربعه). درفرض دوم که شخص باید از مجتهد دیگری تقلید کند و قول مجتهد را حجت قرار دهد،عمل مکلف تقلید نام دارد و شخص مقلد(به کسر لام) شناخته می شود.

مجتهد و مرجع تقلید
با دقت نظر در مطالب گذشته مجتهد شناخته شد، و آن کسی است که قدرت استنباط را داشته باشد. این فرد استنباطش برای خودش حجت بوده و حرام است از دیگری تقلید نماید ولو شخص دیگر از او اعلم باشد.
اما اینکه بشود از مجتهدی، تقلید کرد منوط به جمع شدن شرایطی علاوه بر اجتهاد است که  به مجتهدی که همه این شرایط در او جمع باشد مجتهد جامع الشرایط گفته می شود.
اگر بخواهیم بین مجتهد و مرجع تقلید تفاوتی ذکر کنیم باید بگوییم به مجتهد جامع الشرایط می توان گفت مرجع تقلید (کسی که مقلدین در احکام شرعی به او رجوع می کنند)، چرا که شرط اجتهاد برای تقلید کافی نیست و علاوه بر آن شرایط دیگری لازم است که به شرح زیرمی باشد:


1. عاقل بودن (دیوانه نباشد)
2. بالغ بودن
3. عادل بودن (گناه کبیره نکند و.)
4. شیعه دوازده امامی بودن
5. حلال زاده باشد (پدر و مادر و نیاکانش مشخص باشند)
6. زنده  باشد
7. مرد باشد
8. اعلم باشد (در صورت متعدد بودن مجتهدین جامع الشرایط)


نکته: برخی شرایط دیگری را به مرجع جامع الشرایط لازم می دانند، مطلبی را که بیان شد (در مورد شرایط مجتهد) نظر فقها بوده است و غیر از این شروط در منابع فقهی دیده نشد. بنابراین آگاهی از زمان و مسائل و مشکلات جامعه از شرایط مجتهد جامع الشرایط نخواهد بود.

اعلمیت
در مقبوله عمربن حنظله از قول امام صادق علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند: «الحکم ما حکم به اَعدَلُهما و افقههما و اصدقهما فى الحدیث وا َورَعُهما و لا یَلتفت الی ما حکم به الآخر». (اگر در میان فقیهان و محدثان اختلاف فتوا صورت گرفت, حکم و فتواى قابل قبول ویژه عادل ترین, فقیه ترین, راست گوترین و پرهیزکارترین آنهاست، آن را بگیر و عمل کن و به حکم و فتواى دیگرى توجه نکن.)

یکی از شرایط مجتهد جامع الشرایط (مرجع تقلید) داشتن صفت اعلمیت است. کلمه اعلمیت افعل  تفضیل است از علم، یعنی کسی در استنباط احکام شرعی از منابع فقه وادله اربعه از دیگر مجتهدین خبره تر است.
ابتدا باید دانسته شود که اعلمیت چیست تا بعدا درمورد شیوه های شناخت مجتهد اعلم صحبت شود. اعلم در اجتهاد به معنی متبحر تر و استادتر بودن در استنباط حکم شرعی است، یعنی مجتهدی اعلم تر است که در استنباط حکم شرعی تواناتر باشد. تشخیص اینکه کدام مجتهد اعلم تر است بر عهده افرادی است که خود علم به شیوه های اجتهاد داشته و این شیوه ها را نسبت به مجتهد بررسی کرده باشند، به اصطلاح ، اهل خبره باشند.

مساله اعلمیت از چند جهت قابل بررسی است
الف) دیدگاه مجتهد در موارد فقهی، اصولی و اعتقادی:
        مجتهدین و فقها در طول تاریخ، دیدگاه های مختلف و متفاوتی نسبت به هم در مسائل دینی اعم از اصولی و فقهی داشته اند. این اختلاف نظرات حتی در مسائل اعتقادی نیز دیده شده است. این عامل می تواند معبری برای رسیدن به اعلمیت مجتهد نسبت به سایر مجتهدین باشد، به این نحو که نظرات و دیدگاه های فقیه نسبت به مسائل بررسی شود، و به حق بودن و نبودن نظر مجتهد مورد کنکاش قرار گیرد تا در نهایت مشخص شود که وی در استنباطات خود جانب ثواب را پیموده یا جانب ناثواب.
با بررسی این مسائله به نوع نگرش مجتهد علم پیدا خواهد شد و نوع نگرش وی نسبت به مسائل فقهی در نوع استنباط وی تاثیر خواهد گذاشت، برای مثال مجتهدی را که نوع نگرش وی نسبت به اخباریت و اصولیت تفاوت داشته باشد، یقینا در مسائل فقهی، احکام متفاوت تری را استنباط خواهد کرد.
ب) منابع فقهی:
        علمیت مجتهد را می توان نسبت به منابع مورد استفاده وی نیز مورد بررسی قرار داد، مواردی چون: انتخاب نوع منابع، چرایی انتخاب منابع، نوع بررسی و تفقه در منابع، شیوه بیرون کشیدن حکم از منابع، قدرت انعطاف بر روی منابع و مواردی دیگر چون: میزان آشنایی با منابع، حضور ذهنی آنها نزد وی و
توضیحی مختصر در مورد موارد فوق:
انتخاب نوع منبع در استنباط احکام بسیار مورد اهمیت است، همچنین علت انتخاب این منبع برای استنباط این حکم. مثلا برای استنباط حکمی از چه حدیثی استفاده شود، از کدام آیه و از چه قاعده عقلی ای.
مسئله بسیار حائض اهمیت تفقه در منابع است، کار اصلی فقیه و مجتهد کشیدن حکم شرعی از لابلای آیات و روایات است؛ این مسائله که چطور این حکم از لابلای این منابع خارج شود، به شناخت اعلم الفقها تائیر گذار خواهد بود. گاها پیش خواهد آمد انسان حدیثی را می شنود و از این روایت برداشت هایی خواهد داشت و همان حدیث را مجتهدی بیان خواهد کرد و از آن استنباطی خواهد کرد که تا بحال به ذهن کسی خطور نکرده است
ج) طریقه استنباط احکام شرعی از منابع فقهی:
        مجتهدین برای رسیدن به حکم شرعی، از منابع فقهی استفاده کرده و نسبت به آن ها استنباط می کنند؛ شیوه استنباط در مسائل مختلف است، در برخی مسائل باید از قواعد فقهیه استفاده شود، در برخی موارد قواعد اصولیه و در برخی موارد استنباط مطلق، . ؛ استفاده از این قواعد و سازش، چینش و پردازش استدلال برای استنباط حکم، خود یک مرحله جهت امتحان مجتهد است، در این مرحله و امتحان می توان قدرت استنباط و شیوه آن را نسبت به سایر مجتهدین بررسی کرد.
د)احکام صادره
        احکامی را که مجتهد از طریق استنباط از منابع فقهی خواهد داد، از جهت حق و ناحق بودن آنها قابل بررسی است،. البته واضح است که تشخیص حق و ناحق بودن فتوای مجتهد با اهل خبره است.
مساله ای دیگر که در مورد احکام قابل بررسی خواهد بود، قطعیت در فتوا است، رسیدن به یک فتوای قطعی از طرف مجتهد بیانگر قدرت علمی او نیز می تواند باشد، چرا که فقها در مورد افتا بسیار محتاط هستند و از دادن فتوای قطعی قبل از رسیدن به حجت شرعی ممانعت دارند.

چگونه پی به اعلمیت مجتهد ببریم؟

مشهور است که از 3 طریق شخص می تواند به اعلمیت مجتهد پی ببرد:
1. شخص مقلد به اعلمیت و اجتهاد مجتهد یقین پیدا کند مثلا: به حدی از تشخیص رسیده باشد تا بتواند اجتهاد و اعلمیت مجتهد را تشخیص بدهد.
2. دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند،به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفتۀ آنان مخالفت ننمایند، البته اگر یک نفر ثقه هم که از گفته او یقین حاصل شود کفایت خواهد کرد.
3. آنکه انسان از راههای عقلائی به اجتهاد یا اعلمیّت فردی اطمینان پیدا کند مثل آنکه در بین اهل علم، به اجتهاد و اعلمیت مشهور باشد و به آن تصدیق کنند.

نکته: در برخی کشورها گروهی متشکل از محققین دینی، عده ای از مجتهدین را به عنوان مجتهد جامع الشرایط معرفی می کنند؛ صحیح بودن انتخاب مجتهد از بین آنها منوط به چند مساله است:
اول: تمام این افراد و یا حداقل 2 نفر از آنها به عنوان شخص عالم عادل (برای مقلد) شناخته شده باشند.
دوم: علم پیدا شود که این دو شخص خودشان به اجتهاد و اعلمیت شخص مجتهد، تصدیق کرده باشند.
سوم: دو شخص عالم عادل دیگر با آنها مخالفت ننمایند.
چهارم: از گفته آنها یقیین حاصل شود.

نکته: در سه راه تشخیص اعلمیت از (عالم عادل) نام برده شد، عالم عادل شخصی است که به طرق مذکور در بالا (4روش بررسی اعلمیت مجتهد) به اعلمیت و اجتهاد مجتهد علم پیدا کند، به عبارت دیگر از گفته او یقین پیدا شود که از طریقه های مذکور به اجتهاد و اعلمیت او رسیده است. در اصطلاح فقهی به این فرد اهل خبره گفته می شود.


کسانی که قبل از سن تکلیف می میرند به بهشت می روند یا جهنم؟

در هر دو صورت با عدالت خدا سازگار نیست، چرا که قبل از آزمایش ورود به بهشت صحیح نیست و رفتن به جهنم هم با پاکی و بی گناهی آنان منافات دارد.
به این سوال از چند جهت می توان پاسخ داد
چند حدیث:

1. در کتاب من لا یحضره الفقیه ج ۳ ص ۴۹۰ چندین حدیث در این باره بیان شده است که با ذکر شماره احادیث بعضی از آنها را ذکز می کنیم:  حدیث شماره ۴۷۳۲ درباره فرزند مومنین می نویسد:
و عبید اللَّه حلبى گوید: امام صادق علیه السّلام: فرمود: خداوند تبارک و تعالى ابراهیم و ساره زوجه‏اش را سرپرست اطفال متوفّاى مؤمنین فرموده و در بهشت درختى است که داراى هائى همانند گاو و آن درخت در کاخى است که از درّ ساخته شده، و چون روز رستاخیز شود آن کودکان را لباس نو بپوشانند و معطّرشان سازند و بپدر و مادرشان بازگردانند، و اینان فرمانروایان بهشتند و با پدرانشان میباشند و این است معنى گفتار خداوند عزّ و جلّ که فرموده: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ[طور/۲۱] و آن کسان که ایمان آورده ‏اند و فرزندانشان پیروى آنان را در اعتقاد و عمل نموده ‏اند آن فرزندان را بآنان ملحق خواهیم گردانید»

2. ۴۷۴۰ ح - عبد اللَّه بن سنان گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم حکم اولاد مشرکین که پیش از بلوغ بمیرند چیست؟ فرمود: حکمشان حکم کفّار است غسل و کفن و نماز نمى‏ خواهند و خداوند خود بهتر میداند که آنان چه کرده اند، اکنون حکم کفّار را در تجهیز دارند. (در این روایت امام حکم دنیوی آنها را بیان کرده و حکم آخرت را بیان نکرده اند)

3. فرمود: آتشى براى ایشان برافروزند و گویند که بآن درآئید، پس اگر اطاعت کردند و بآتش درشدند، آن بر ایشان سرد و سلامت گردد، و چنانچه امتناع ورزیدند خداوند عزّ و جلّ آنان را گوید: چنین است اینک من شما را فرمان دادم و شما نافرمانى نمودید، پس أمر کند آنان را بسوى دوزخ برند. (۴۷۴۱ ح)

4. زرارة گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: چون روز رستاخیز آید خداوند بر هفت گروه حجّت آورد: ۱- کودکان که پیش از بلوغ از دنیا رفته‏ اند. ۲- کسانى که در زمان فترت یعنى میان دو رسول بوده و از دنیا رفته‏ اند. ۳- پیران سالخورده که پیغمبر را درک کرده ولى عقل خود را از دست داده بوده ‏اند ۴- بیخردان یا عقب افتادگان روانى. ۵- دیوانگان که داراى عقل نبوده ‏اند. ۶- کران که حسّ شنوائى نداشته‏ اند. ۷- گنگ‏ها و لال‏هاى مادر زاد، هر کدام از این طوائف با خداوند عزّ و جلّ احتجاج نماید، فرمود: آنگاه خداوند عزّ و جلّ فرستاده‏اى بسوى آنان گسیل دارد و آتشى براى امتحان ایشان برافروزد پس بآنان فرمان دهد و گوید: پروردگار شما امر فرموده که خود را در این آتش افکنید، پس هر کس در آتش جست آن آتش بر وى سرد و سلامت شود، و هر کس نافرمانى نمود بسوى آتش دوزخ رهسپارش کنند. (۴۷۴۲ ح)

5. امام صادق (ع) فرمودند: «هرگاه کودکی از مؤمنان از دنیا رفت، منادی در ملکوت آسمان و زمین ندا می دهد که فلانی فرزند فلانی از دنیا رفته است، اگر پدر یا مادر یا یکی از بستگان مؤمن او از دنیا رفته باشد کودک را به نزد او می برند تا از او پرستاری کند و اگر کسی یافت نشد، او را به حضرت فاطمه (س) می سپارند و آن حضرت، تا زمانی که یکی از پدر یا مادر یا نزدیکانش به او ملحق شوند، از کودک نگهداری می کنند و بعد کودک را به آن فرد تحویل می دهند.» (بحارالأنوار  ج5  ص293)

6. از پیامبر بزرگ اسلام (ص) نقل شده است که فرمودند: «کودکان مؤمنان در روز قیامت آن گاه که زمان حسابرسی خلایق می رسد حاضر می شوند. خدای تعالی به جبرئیل می فرماید: اینان را به بهشت وارد کن؛ کودکان بر دروازه های بهشت می ایستند و از پدران و مادران خود سؤال می کنند. نگهبان بهشت به آنان می گوید: آنان مثل شما نیستند و گناهان و خطاهایی دارند که باید از آن بازخواست شوند. کودکان صدای خود را با گریه بلند می کنند؛ پس خدای تعالی می فرماید: ای جبرئیل این چه صدای گریه و زاری است که بلند شده است؟ جبرئیل عرض می کند: خدایا! تو خود از من داناتری، اینان کودکان مؤمنان هستند و می گویند ما وارد بهشت نخواهیم شد تا زمانی که پدران و مادران ما وارد بهشت شوند. پس خدای تعالی می فرماید: ای جبرئیل در میان جمع وارد شو و دست پدران و مادران آنان را بگیر و همراه کودکان – به خاطر رحمتی که دارم - وارد بهشت کن.»(بحارالأنوار   ج79   ص123)

7. از رسول گرامی اسلام (ص) نیز نقل شده است: «کودکان امت محمد (ص) در روز قیامت در زیر عرش در کنار حوض های بهشتی جمع می شوند، خداوند از حال آنان مطلع می شود می فرماید: چه شده است که سرهایتان را به سوی من بلند کرده اید؟ می گویند ای پروردگار ما! پدران و مادران ما در عطش گرفتارند و آن گاه ما در کنار حوض های بهشتی هستیم. پس به آنان وحی می شود: وارد صفوف قیامت شوید و پدران و مادران خود را سیراب کنید.» (مستدرک الوسائل ج2  ص401)


با این اوصاف و آیه شریفه : «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ :طور/۲۱» اولاد مومنین تکلیفشان روشن است، حتی در آموزه های دینی اطفال شفیع والدین خود می شوند. از همین مساله می توان به جایگاه رفیع برخی اطفال در بهشت اشاره کرد و بر ادعای عده ای که می گویند: جایگاه کودکان در بهشت پستی است، خط بطلان کشید.
اما آیا کودکان باید به بهشت بروند یا جهنم؟
بهشت و جهنم خود بحثی است مفصل، اما جهنم محل عقوبت و مجازات است و بهشت محلی است که ئواب و اجر داده خواهد شد؛ هرچند در اعتقاد شیعه جایگاهی بین ثواب و مجازات وجود دارد. با این تعریف، کودکان چون تکلیفی برعهده آنان نیست، گناهی برای آنان ثبت نمی‏شود، در نتیجه عقوبت و مجازات نمی‏شوند. حال اگر از خانواده‏ای مسلمان باشند، به دنبال پدر و مادر و خویشان به بهشت خواهند رفت و این به نظر برای چشم روشنی پدر و مادر است. اگر وابسته به کفار و ظالمان باشند، مسلّم است که عذاب نخواهند شد. برخی گفته‏اند در جایی بین بهشت و دوزخ هستند . شاید مشمول عفو و رحمت الهی شده و داخل بهشت شوند. در بعضی از روایات هم اشاره شده است که کودکان مؤمنان به بهشت می‏روند و کودکان کفار و مشرکان، آزمایش می‏شوند . در این امتحان، سرنوشت آن ها مشخص می‏شود که بهشتی هستند یا جهنمی. به این صورت که آتشی بسیار سوزنده و وحشت‏آفرین می‏افروزند، سپس به کودکان دستور می‏دهند وارد آتش شوند. کسانی که اطاعت کنند ،آتش بر آن ها سرد و سالم می‏شود . اهل بهشت و سعادتمند می‏گردند اما کسانی که تمرّد و نافرمانی کنند، بدبخت و اهل جهنم می‏گردند.
همچنین از اعتقادات شیعه این میباشد که در بهشت و جهنم، هنوز ترقی به قرب رب امکان پذیر است، چرا که عده ای از جهنم به بهشت می روند و از رده های پایینی به بالاتر.

در انتها باید اشاره داشت که: رحمت خداوند به اندازه علمش، علم او به اندازه قدرتش، قدرت او به اندازه حکمتش و حکمت او به اندازه عدالت اوست پس خداوند متعال در قبال کودکان فوت شده قبل از بلوغ هر حکمی بدهد، مطابق با رحمت و علم و قدرت و حکمت و عدالت اوست.


متنی که در حال انتشار است آیا صحت دارد:

امشب هر کس دعا کنه قبول میشه چون که امشب ماه خانه خدا را طولاف می کنه، . امشب تلاوت آیه 29 و 30 سوره فاطر باعث نزول برکت است .
سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین
حضرت محمد فرمودند هر کس این دعا را در بین مردم پخش کند گرفتاریهایش حل شود


برای صحت این پیام نیاز داریم به بررسی صحت 3 مورد زیر:
صحت طواف:
عبارت طواف ماه بدور کعبه ادعایی بی اساس است، چرا که مدار ماه با مختصات کعبه برابری ندارد، به این عبارت که ماه در بالای کعبه و از بالای آن عبور نمی کند تنها در برخی موارد نادر از نزدیک ترین مکان به کعبه عبور خواهد کرد که در این ایام می توان قبله را به طور اجمالی از روی ماه پیدا کرد. بر خلاف خورشید که در سال، 2مرتبه از بالای کعبه عبور خواهد کرد؛
همچنین اینکه ماه طواف کند به دور کعبه نیز ادعایی بی اساس است، ماه به دور خود می چرخد، و به دور زمین، چطور به دور کعبه باید بچرخد؟

در سال 2011 یکی از سایت های وابسته به حرمین شریفین مسجد الحرام و مسجد النبی، اعلام کرد که ماه در بالای کعبه است و می توان از روی آن قبله را تعیین کنید.

به طور کلی این مطلب قضیه ای علمی نیست.

صحت آیات:
در خواص آیات 29 و 30 سوره فاطر بنده با تحقیقی که کردم یک مطلب یافت کردم و آن اینکه: "هر کس این دو آیه را در 4 پارچه پنبه ای نو و پاک بنویسد و در مکان تجارت خود قرار دهد، موجب رشد تجاری او و سود فراوان می شود." (المصباح کفعمی، ص456)


صحت حدیث
کلمات این دعا از چندین دعای مختلف برداشته شده و چون کلمات زیبا و با معناییست در ذهن مخاطب هیچگونه شبهه‌ای ایجاد نمی‌کند (کما اینکه دعا کردن با این الفاظ و از زبان خود انسان ایرادی ندارد) ولی ایراد بزرگی که به این دعا وارد است دروغ بستن به پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه می‌باشد که با توجه به اینکه این کار از گناهان کبیره می‌باشد بسیار مورد مذمت است.

پس از جستجو در منابع روایی، روایت و حدیثی با متن مذکور یافت نشد.البته در روایات دیگر، عباراتی وجود دارد که در برخی کلمات دعا، شبیه دعای مذکور است، اما در مجموع تفاوت دارد؛ به عنوان نمونه:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الْهَمِّ قَالَ تَغْتَسِلُ وَ تُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَ تَقُولُ "یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا فَرِّجْ هَمِّی وَ اکْشِفْ غَمِّی یَا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ اعْصِمْنِی وَ طَهِّرْنِی وَ اذْهَبْ بِبَلِیَّتِی" وَ اقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ (الکافی، ج 2، ص 557)
اسماعیل بن جابر از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که براى رفع اندوه، غسل می کنی و دو رکعت نماز می خوانی و دعایی که در متن روایت آمده را می خوانی و سپس آیة الکرسی و سوره های فلق و ناس را قرائت می نمایی.

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُومِ: یَا فَارِجَ‏ الْهَمِ‏، وَ کَاشِفَ الْغَمِّ، یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْرُجْ هَمِّی، وَ اکْشِفْ غَمِّی. (الصحیفة السجادیة-54)

یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ وَ یَا فَارِجَ‏ الْهَمِ‏ وَ یَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ کَانَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لَهُ مِنْ خَلَفٍ وَ وَصِیٍّ قَالَ نَعَمْ لَهُ مَوَارِیثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ مَا مَعْنَى مَوَارِیثِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْقَضَاءُ بِالْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالدِّیَانَةِ وَ تَأْوِیلُ الْأَحْکَامِ وَ بَیَانُ مَا یَکُونُ قَالَ فَمَا اسْمُهُ قَالَ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَة لَتَسْتَأْنِسُ بِهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ رِضْوَانٌ وَ وُدٌّ فَاغْفِرْ لِی وَ لِمَنْ تَبِعَنِی مِنْ إِخْوَانِی وَ شِیعَتِی وَ طَیِّبْ مَا فِی صُلْبِی فَرَکَّبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً وَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ ع أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ طَیَّبَ هَذِهِ النُّطْفَةَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ جَعْفَراً وَ جَعَلَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً رَاضِیاً مَرْضِیّاً یَدْعُو رَبَّهُ فَیَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا دَان (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص: 60 و 61)


نتیجه:
با وجود عدم صحت علمی قضیه طواف کعبه و همچنین عدم یافت چنین فضیلتی در مورد سوره فاطر و آیات 29 و 30 و همچنین عدم وجود چنین روایتی منقول از پیغمبر میتوان به طور قطع گفت که این پیام توسط شخص نادانی جعل شده است و هیچگونه صحتی نخواهد داشت.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پودر بی رنگ کننده رنگ مو بدون آسیب ریموور پودری نرم افزار امر به معروف AMRE BA MAROF انتظار تا ظهور منجی فروشگاه انلاین Walter دست نوشته های روزانه adam is typing...